کاربران آنلاین :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این هفته :
رتبه الکسا :
21705اگزیستانسیالیسم یا هستیگرایی اصطلاحیست که به کارهای فیلسوفان مشخصی از اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم اعمال میشود که در این باور مشترکاند که اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز میشود نه صرفاً اندیشیدن موضوعی.
مکتب اگزیستانسیالیسم به زبان ساده
طبق باور اگزیستانسیالیستها زندگی بیمعناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد؛ این بدین معناست که ما خود را در زندگی مییابیم، آنگاه تصمیم میگیریم که به آن معنا یا ماهیت دهیم. همانطور که سارتر گفت ما محکومی به آزادی هستیم. یعنی انتخابی نداریم جز اینکه انتخاب کنیم و بار مسئولیت انتخابمان را به دوش کشیم. بعضی مواقع اگزیستانسیالیسم با پوچگرایی اشتباه گرفته میشود. در حالیکه با آن متفاوت است. پوچگرایان عقیده دارند که زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد در حالی که اگزیستانسیالیستها بر این باورند که انسان باید خود معنا و هدف زندگی اش را بسازد.
اگزیستانسیالیسم یعنی چه؟
اگزیستانسیالیسم یا هستیگرایی اصطلاحیست که به کارهای فیلسوفان مشخصی از اواخر صده نوزدهم و اوایل قرن بیستم اعمال میشود که با وجود تفاوتهای مکتبی عمیق در این باور مشترکاند که اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز میشود نه صرفاً اندیشیدن موضوعی. در هستیگرایی نقطه آغاز فرد به وسیله آنچه «نگرش به هستی» یا احساس عدم تعلق و گمگشتگی در مواجه با دنیای به ظاهر بیمعنی و پوچ خوانده میشود مشخص میشود.
وجوه مشترک اگزیستانسیالیستها
همه متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم، به گونهای واحد نمیاندیشند و اگر در طرح پرسش نیز به یکدیگر نزدیک باشند، در پاسخها به سوالها در حوزههای متفاوت، گوناگون می اندیشند. اما وجوه مشترکی در اندیشه این متفکران یافت میشود که متفکران متعدد از کشورهای مختلف و با نگاههای گوناگون را بتوان اگزیستانسیالیست نامید. از وجوه مشترک مدافعان این مکتب عبارتند از:
اول – تقدم وجود بر ماهیت: بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت و تقدم هر کدام بر دیگری از مباحث قابل توجه فلسفی است. اما چنانکه اشاره شد در این مکتب وجود اصالت داشته و وجود بر ماهیت تقدم دارد. در شرح تقدم وجود، «سارتر» توضیح میدهد که این عبارت بدان معنی است که بشر، ابتدا وجود مییابد، متوجه وجود خود میشود، در جهان سر برمیکشد و سپس خود را میشناساند، یعنی تعریفی از خود به دست میدهد. پس اگر تعاریف، حد وجود را شناسانده و مربوط به ماهیت وجودات است، چنین تلاشی متأخر از وجود شکل می گیرد.
دوم – درونگرایی: بشر نه فقط آن مفهومی است که خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود میخواهد. آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود، از خویشتن عرضه میدارد. همان است که پس از جهش به سوی وجود از خود میطلبد. هیچ نیست، مگر آنچه از خود میسازد. از این روست که اگزیستانسیالیستها منتقد تفکر «برونگرایانه» (یعنی نحوه تفکری که به هر چیزی از بیرون و به روش عینی نزدیک میشود) بوده و معتقدند که با این روش هم واقعیت متعالی دور از دسترس میماند زیرا پرسش چرا؟ را در باب امور اساسی هرگز نمیتوان پاسخ گفت و هم با تفکر برونگرایانه نمیتوانیم احکام ارزشی معتبر صادر کرده یا حتی ارزشها را درک کنیم و هم…
سوم – اصل انتخاب و آزادی: از مباحث مهم فلسفی و کلامی اصل آزادی انسانها و حدود اختیار آدمیان است. شاید هیچ مکتبی به اندازه اگزیستانسیالیسم بر روی آزادی و انتخاب آدمی، تکیه و تأکید نداشته است. این متفکران معتقدند که همه چیز را میتوان انتخاب کرد، مگر انتخاب نکردن را. به عبارت دیگر، حتی انتخاب نکردن نیز خود، نوعی انتخاب کردن است.
چهارم – اوضاع و احوال حدی: اگر اهتمام اساسی اگزیستانسیالیستها بر وجود و خود است و شناخت بیرونی نیز کافی نیست، آنها معتقدند که در زندگی یکنواخت، انسانها خود را نمی شناسند و از این رو باید یک واقعه استثنایی رخ بدهد تا خود را بشناسیم. «یاسپرس»، چهار چیز را به عنوان اوضاع حدی معرفی کرده است: احساس نزدیکی به مرگ، احساس گناه، احساس ناامیدی، و حالت اضطراب و برخی دیگر تجربه «عشق»، را نیز بر موارد یادشده افزوده اند.
پنجم – دلهره (دلشوره): اگزیستانسیالیست ها با صراحت اعلام می کنند که بشر یعنی دلهره و این پدیده دائمی است. از این رو که انتخاب من، فینفسه امری است دائمی. دلهره، عبارت از فقدان هرگونه توجیه و در عین حال وجود احساس مسئولیت در برابر همگان میباشد. عقیده «هایدگر» در تفاوت عمده میان دلشوره و دیگر احوال مرتبط با آن (مانند ترس) این است که دلشوره ظاهراً هیچ متعلق خاصی ندارد، چنانکه ترس دارد. در دلشوره موقعیت خاص و معینی نیست که منکشف میشود، بلکه کل موقعیت انسان به منزله موجودی افکنده شده در جهانی که در آنجاست و باید باشد منکشف میشود. دلشوره، حالت اصلی شمرده می شود و تناهی ریشه موجود (انسان) را بر او معلوم میکند.
ششم – نفی عقل: مکتب اگزیستانسیالیسم، به عنوان یک مکتب «عقل گریز» و حتی «عقل ستیز» قلمداد شده است و روش شناخت نسبت به بسیاری از مسایل را شهودی میداند و چنانچه اشاره شد این شناخت نیز در اوضاع و احوال حدی و در شرایط خاص منوط به دلهره رخ مینماید.
دلهره و اضطراب اگزیستانسیالیسمها
کییر کگور در “یادداشتهای روزانه” مینویسد: هولناکترین چیزی که به انسان عطا شده حق انتخاب و آزادی است. وقتی معتقد باشیم که ما خود، خود را میسازیم، وقتی معتقد باشیم که بشر در آزادی کامل به سر میبرد و مسئول همه انتخابهایی است که انجام میدهد، خواهناخواه به دلهره خواهیم افتاد.
ما در همهی اوقات شبانهروز در حال انتخاب و تصمیمگیری هستیم. از این رو همواره پروای درستی انتخابهایی را داریم که انجام میدهیم. آندره ژید که از نویسندگان اگزیستانسیالیستی است در مقدمه “مائده های زمینی” مینویسد: “انتخاب همواره برای من مشکلترین کار ممکن بوده و هست. انتخاب کردن در نظر من به معنی برگزیدن چیزی نیست که انتخاب میکنم بلکه به معنی از دست دادن چیزهاییست که بر نمیگزینم.”
در واقع در آثار همه فلاسفه این مکتب میتوانیم به گونهای ردپای این مفهوم را مشاهده کنیم. کی یر کگور از آن با عناوین دلشوره و ترس و لرز یاد میکند. سارتر با عبارت تهوع سعی در اشاره به آن دارد، گابریل مارسل با کلمه بیقراری و دیگران با کلماتی نظیر دلهره و بیم و … . غلطانداز بودن این مفهوم باعث شده تا سارتر برای جلوگیری از سوء برداشت از آن، تاکید کند که مراد از این دلهره دلهرهای نیست که به گوشهگیری و اجتناب از عمل میانجامد بلکه مراد دلهرهایست ساده که تمام کسانی که تا به حال در زندگی مسئولیتی را داشتهاند آن را میشناسند. دلهره مانع عمل و تصمیم گیری نیست بلکه بر عکس شرط لازم آن است.